تاریخ 14 معصوم(ع)
تاريخ چهارده معصوم (ع)
..........................................
معصوم اول (ع)
پيامبر اکرم نام مبارکشان محمد(ص)ملقب به مصطفي بودند.ودر سال
عام الفيل هفدهم ربيع الاول بدنيا آمدند و نام پدرشان جناب عبدالله (ع)
ومادرشان حضرت آمنه (ع) مي باشند آن حضرت در سن ۴۰ سالگي
مبعوث به رسالت شدند ودر سال ۱۳ بعثت آن حضرت به مدينه هجرت
نمودند و تقريبا ۲۳ سال مدت نبوت ظاهري آن حضرت بوده و در سن
۶۳ سالگي در سال دهم از هجرت و در روز ۲۸ ماه صفر به دست دو
زن مسموم شده و رحلت فرمودند.
..........................................
معصوم دوم (ع)
نام مبارکشان علي ملقب به مرتضي(ع)ودر سال۳۰از عام الفيل در ۱۳
رجب المرجب در ميان کعبه بدنيا آمدندآن حضرت اولين خليفه و جانشين
پيامبراکرم(ص)بودند.نام پدرشان عامرملقب به ابوطالب(ع)بوده ونام
مادرشان فاطمه بنت اسد(ع)بوده است آن حضرت اولين خليفه بلافصل
و جانشين پيامبر اکرم(ص)بودندومدت امامت آنحضرت تقريبا۳۰سال بوده
که۲۵سال آن رادرشدت مصائب وغضب خلافت بسربردندکه از جمله آن
مصائب قتل همسر گرامش(ع)وفرزندش جناب محسن (ع)بوده وتقريبا
۵سال خلافت ظاهري آن حضرت بوده تا اينکه در سال ۴۵ازهجرت درسن
۶۳سالگي ودر ليالي قدر بوسيله ضربت ابن ملجم مرادي به شهادت رسيدند.
.........................................
معصوم سوم (ع)
دختر گرامي پيامبر اسلام نام مبارکشان فاطمه ملقب به زهرا (ع) بوده ودر سال
پنجم بعثت در ۲۰ جمادي الثاني بدنيا آمدند. نام مبارک مادرشان خديجه(ع)بوده
و عمر آن حضرت تقريبا ۱۸ سال بوده و علت رحلت آن بانوي بزرگ اسلام هجوم
و ضربات عمر بن الخطاب و همراهانش بوده و در سال يازدهم هجري طبق
وصيت آن حضرت اميرالمومنين(ع)در شب بدن مطهرش را غسل و کفن نموده
و غريبانه به خاک سپرد و به علت اختناق و عداوت با آن حضرت تاريخ دقيق
شهادت و رحلت آن حضرت مخفي ماند لذا بعضي از مورخين ۱۷ ربيع الثاني
و بعضي ۱۳ جمادي الاول و بعضي ديگر ۳جمادي الثاني را روز شهادت آن
بانوي بزرگ اسلام مي دانند.
...............................................
معصوم چهارم (ع)
نام مبارکشان حسن ملقب به مجتبي (ع) در سال ۳۰ از هجرت و در مدينه ماه مبارک رمضان به دنيا آمدند مادر گراميشان حضرت فاطمه زهرا (ع)و پدر بزرگوارشان حضرت اميرالمومنين علي بن ابيطالب (ع) مي باشد و تقريبا ۴۵ سال عمر کردند که ده سال از عمر شريفشان منصب امامت را عهده دار بودند.ودر سال ۴۹ هجري در ۲۸ صفر شهيد شدند آن حضرت بدست همسرش جعده بنت اشعث و به تحريک و مکر معاوية بن ابي سفيان در حالي که روزه دار بودند در هنگام افطار مسموم شدند و به شهادت رسيدند و در بقيع به خاک سپرده شدند.
...........................................................
معصوم پنجم (ع)
نام مبارکشان حسين ملقب به سيد الشهداء (ع) در روز ۳ شعبان المعظم سال ۴ هجري بدنيا آمدند و مادر گراميشان حضرت فاطمه زهرا(ع) و پدر بزرگوارشان حضرت اميرالمومنين علي (ع) بن ابي طالب (ع) است مدت عمر آن بزرگوار ۵۸ سال بوده و مدت امامت آن حضرت نيز ۱۲ سال بوده و در سال ۶۱ هجري به امر يزيد بن معاويه بوسيله هزاران نفر که در کشتن آن حضرت شريک بودند به شهادت رسيد و در زمين کربلا به خاک سپرده شدند.
..............................................................
معصوم ششم (ع)
نام مبارکشان علي ملقب به سجاد (ع) مي باشد آن حضرت در روز ۵ شعبان در سال ۳۸ هجري بدنيا آمدند پدر بزرگوارشان حضرت امام حسين(ع) و مادر گراميشان جناب شهربانو دختر يزدجرد پادشاه فارس بوده و ۵۷ سال عمر نمودند و ۳۴ سال مدت امامت آن حضرت بوده و در سال ۹۵ هجري در روز ۲۵ محرم شهادت رسيدند.
............................................................
معصوم هفتم (ع)
نام مبارکشان محمد ملقب به باقرالعلوم (ع) در روز اول ماه رجب المرجب سال ۵۷ هجري بدنيا آمدند. پدر بزرگوارشان حضرت امام زين العابدين علي بن الحسين (ع) و مادر گراميشان جناب فاطمه (س) دختر امام حسن مجتبي(ع) بوده مدت عمر آن حضرت ۵۷ سال که ۱۹ سال از آن مدت امامت آن حضرت بوده است آن حضرت در سال ۱۱۴ هجري در ۷ ذي الحجة الحرام بدست ابراهيم بن وليد مسموم و شهيد شدند.
...........................................
معصوم هشتم (ع)
نام مبارکشان جعفر ملقب به صادق (ع) آن حضرت در سال ۸۰ هجري در روز ۱۷ ربيع الاول بدنيا آمدند پدر بزرگوارشان حضرت امام محمد باقر (ع) و مادر گراميشان جناب ام فروة دختر قاسم بن محمد بن ابي بکر بوده آن حضرت ۶۸ سال عمر نمودند و مدت امامت و خلافت آن حضرت ۳۴ سال بوده و در سال ۱۴۸ در روز ۲۵ شوال به دست منصور دوانقي مسموم و شهيد شدند.
......................................................
معصوم نهم (ع)
نام مبارکشان موسي ملقب به کاظم (ع) آن حضرت در سال ۱۲۸ هجري ۲۵ ماه رجب (به نقل ملا محمد باقر بن محمد تقي رشتي) بدنيا آمدند و پدر بزرگوارشان حضرت امام جعفر صادق (ع) و مادر گراميشان جناب حميده بوده آن حضرت ۵۵ سال عمر نمودند و ۳۵ سال مدت امامت آن حضرت نيز بوده و در سال ۱۸۳ هجري شهيد شدند آن حضرت بوسيله هارون الرشيد مسموم و به شهادت رسيد و در مقابر قريش کنار شهر بغداد به خاک سپرده شد آن هم اکنون معروف به کاظمين است.
.........................................................
معصوم دهم (ع)
نام مبارکشان علي ملقب به رضا(ع)آن حضرت در ۱۵ ذيقعدة الحرام سال ۱۴۸ هجري بدنيا آمدند پدربزرگوارشان حضرت امام موسي بن جعفر (ع) ومادر گراميشان جناب خيزان مارسيه وبه نقلي تکتم نام داشت مدت عمر آن حضرت ۵۴ سال ومدت امامت آن حضرت ۱۹ سال بوده ودر سنه ۲۰۲ هجري آخر ماه صفر بوسيله مامون عباسي مسموم وبشهادت رسيد ودر شهر طوس بالاي سر هارون الرشيد به خاک سپرده شد
.............................................................
معصوم يازدهم (ع)
نام مبارکشان محمد ملقب به تقي (ع) در سال ۱۰ رجب المرجب ۱۹۵ هجري چشم به جهان گشود نام پدر بزرگوارشان حضرت امام رضا (ع) ومادر گراميشان جناب ريحانه از اهالي حوالي حبشه بوده آن حضرت ۲۵ سال عمر نمودند ودر آخر ذيقعدةالحرام سال ۲۲۰ شهيد شدند .
............................................
معصوم دوازدهم (ع)
نام مبارکشان علي ملقب به هادي (ع) دردوم رجب سال ۲۱۲ هجري بدنيا آمدند پدر بزرگوارشان حضرت امام محمد تقي (ع) و مادر گراميشان جناب سمانه نام داشته و آن حضرت ۴۲ سال عمر شريفشان بوده و ۲۶ جمادي الثاني سال ۲۵۴ شهيد شدند.ومدت امامت آن حضرت ۳۴سال بوده و آن حضرت را متوکل عباسي به سامراء منتقل نموده و سپس بوسيله سم به شهادت رسانيد و در خانه خودشان در شهر سامرا به خاک سپرده شدند.
....................................
معصوم سيزدهم (ع)
نام مبارکشان حسن ملقب به عسکري (ع) ولادتشان در ۱۰ ربيع الثاني سال ۲۳۲ واقع شد و پدر بزرگوارشان حضرت امام علي الهادي (ع) و مادر گراميشان جناب حديثه بوده آن جناب ۲۸ سال عمر مبارکشان بوده و مدت امامت آن حضرت ۶سال بوده و در هشتم ربيع الاول سال ۲۶۰ هجري بويسله معتمد عباسي مسموم و به شهادت رسيدند و در کنار قبر پدرش حضرت امام هادي (ع) به خاک سپرده شدند.
........................................
معصوم چهاردهم (ع)
آن حضرت همنام پدر بزرگوارشان رسول خدا (ص) مي باشند و از ذکر نام خاص آن حضرت نهي شده است و القاب متعددي براي آن جناب ذکر شده که يکي از آنها بقية الله مي باشد آن جناب در سنه ۲۵۶ هجري در نيمه ماه شعبان المعظم متولد شدند پدر بزرگوارشان حضرت امام حسن عسکري (ع) و مادر بزرگوارشان جناب نرجس خاتون (س) مي باشد و در سن ۴ سالگي پدر بزرگوارشان شهيد شد و در سال ۲۶۰ هجري غيبت صغري آن حضرت بود و در سال ۳۲۹ هجري غيبت کبري آن حضرت آغاز شد و تا زماني که بشريت آماد گي پذيرش حقائق را نداشته باشد آن حضرت ادامه خواهد داشت و در طول دو غيبت صغري و کبري جمع بسياري به شرف ملاقات و ديدار با آن جناب نائل آمدند و هم اکنون آن حضرت زنده و حجت خداوند هستند تا زمين را پر از عدل و داد کنند و روز ظهور و قيام آن حضرت را روز ظهور و قيامت صغري نيز مي نامند.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
.............................................
فضيلت هايي در باره فاطمه (س)
در کتاب صحيفه فاطميه ص۲۳ نويسنده حميد احمدي جلفاني
فضيلت اول
قال رسول الله (ص) فرمودند:
فاطمه پاره تن من است هر که او را شاد کند مرا شاد کرده و هر که او را اندوهگين سازد مرا اندوهگين سازد. مرا اندوهگين ساخته است و فاطمه براي من عزيز ترين ترين خلق است .
فضيلت دوم
حضرت علي (ع) فرمودند:
همانا حسن و حسين (ع) فرزندان امت اسلام هستند و آنها همچون چشمان محمد(ص) هستند و من به منزله دو دست و بازوان او و فاطمه (ع) روح و جان وي است و ما اهل بيت همگي همچون کشتي نوح هستيم که هر که بر آن سوار شود.نجات يافته و هرکه از آن اعراض کند غرق خواهد شد.
فضيلت سوم
نبي اکرم (ص) فرمودند:(آنگاه که در شب معراج)
داخل بهشت شدم ديدم بر در بهشت با خط طلا اين چنين نوشته اند معبودي جز خداوند يگانه نيست محمد(ص) حبيب خداست علي (ع) ولي خداست فاطمه (ع) بنده مخصوص خداست حسن و حسين (ع) بندگان خالص و برگزيده خدا هستند و لعنت خدا بر دشمنان همه آنها باد.
فضيلت چهارم
راوي (ابا صلت) مي گويد:
خدمت امام رضا (ع) عرض کردم يا ابن رسول الله (ص) مرا از آن درختي که (به فرمايش قرآن کريم) آدم و حواء (ع) از آن خوردند (واز بهشت خارج شدند) با خبر کن که چه نوع درختي بود؟ (چرا که) مردم در آن اختلاف دارند عده اي روايت مي کنند که آن درخت درخت گندم بود و برخي روايت مي کنند درخت انگور بوده و برخي ديگر آن را درخت حسد نقل مي کنند (به فرمائيد حقيقت امر چه بود؟)امام (ع) فرمودند. همه آن اقوال درستند. عرض کردم معني اين وجوه مختلف چيست؟ (و چگونه قابل جمع با هم ديگر هستند) فرمودند .اي اباصلت؟ درختان بهشتي ثمرات مختلفي را مي توانند بار دهند (و مثل درختان اين دنيا نيستند که فقط يک نوع ثمره دهند) و آن درخت درخت گندم بود (ولي در عين حال) انگور هم داشت (و اما حقيقت ماجرا به صورت کامل اين چنين بود که) وقتي خداوند متعال (حضرت آدم عليه السلام) را خلق فرمود و سپس او را با به سجده در آوردن ملائکه اش مورد تکريم و تعظيم خويش قرار داد حضرت آدم (ع) در پيش خودش گفت آيا خداوند بشري برتر از من نيز خلق کرده است؟ و چون خداوند از آنچه از فکر آدم گذشت آگاه شد. خطاب به آدم (ع)فرمود اي آدم سرت بالا برده و به انتهاي عرشم نگاه کن و آدم چون به طرف عرش الهي نگاه کرد ديد در انتهاي عرش اين چنين نوشته
لااله الا الله محمد رسول الله و علي بن ابي طالب امير المومنين و زوجته فاطمه سيده نسآء العالمين والحسن والحسين شيدا شباب اهل الجنته
پس آدم (ع) عرض کرد: پروردگارا اينها چه کساني هستند؟ خداوند (عز و جل ) فرمودند: آنها از ذريه تو هستند و ليکن از تو و از تمام مخلوقاتم برتر هستند و اگر آنها نبودند نه ترا مي آفريدم و نه بهشت و جهنم را و نه آسمان و زمين را
( و تو اي آدم )مبادا به چشم حسد به ايشان نگاه کني که در اين صورت ترا از جوار رحمت خويش دور خواهم ساخت
(و سپس چون) آدم عليه السلام به چشم حسد به ايشان نگريست و مقام و تا (با وسوسه او ) از درختي که خداوند از آن نهي فرموده بود تناول کنند و از جوار الهي خارج شود.
و چون حضرت حوا نيز به چشم حسد به مقام و منزلت حضرت فاطمه زهرا (ع)نگاه کرد خداوند متعال شيطان را بروي مسلط نمود تا او هم از آن درخت (ممنوعه) همچون آدم (ع) تناول کند و (بدين ترتيب)خداوند عز و جل هر دو را از بهشت خود خارج ساخته و از جوار رحمت خويش به عالم خاک (دنيا)منتقل شان ساخت.
................................................................
فضيلت پنجم
امام صادق(ع) فرمودند: همانا خداوند تبارک و تعالي (آنگاه که فاطمه عليه السلام را به زوجيت علي عليه السلام در آوردند) يک چهارم دنيا را مهريه ايشان قرار داد پس يک چهارم دنيا مال حضرت فاطمه (ع)مي باشد و (همچنين خداوند متعال)بهشت و جهنم را به عنوان مهريه ايشان مقرر فرمود و حضرت فاطمه زهرا ( که بهشت و دوزخ از آن ايشان است شخصا) دشمنان خودراد اخل در جهنم کرده ودوستانش راوارد بهشت خواهد ساخت وهمانا فاطمه (ع)بزرگترين صد يقان بوده وپايه واساس هستي بر پايه معرفت آن حضرت بنا نهاده شده است.بيان و حقير مي گويم با توجه به اين که در ساير اخبار و روايات از بقيه حضرات معصوم(ع)نيز به عنوان قسمت کننده هاي بهشت و د و زخ وبه عباراتي قسيم النارو الجنته تعبير شده است فلذا عموما مي توان گفت که تقدير وسر نوشت نهايي هرشخصي برعهده صاحب مولا و امام معصوم(ع)اوست که برات نهايي از آتش و يا جواز ورود به بهشت راصادر خواهد نمود و بالاتر ازآن همان گونه که درروايات معتبر ما وارد شده خود محبت و ولايت ايشان برات ازآتش و جواز ورود به بهشت خلدبرين است کما اينکه رسول الله(ص)خطاب به حضرت علي(ع)چنين فرمودند.اي علي من وتو وجبرئيل در روز قيامت بر سر پل صراط مي نشينم وبه هر براتي از ولايت تو و خاندان تو نداشته باشد حق عبور نمي دهيم يا علي مدد
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
................................................................
در کتاب صحيفه فاطميه ص ۱۱۵ نويسنده حميد احمدي جلفاني
(کلام حضرت به عمر از پشت در)
اين کلام در متن نامه اي که عمر آن را به معاويه نوشته (و در آن ماجراي پشت در را به معاويه لعنهم الله با افتخار توضيح داده است ) آمده و در اکثر منابع روايي شيعه و سني اين نامه مضبوط است و البته اين خبر طولاني بوده ودر آن ماجراي آتش زدن در خانه و نحوه بين در و ديوار ماندن حضرت فاطمه زهرا (ع) به طور کامل از زبان خود عمر شرح داده شده است و حرفهايي را که بين او و حضرت فاطمه(ع)رد و بدل شده آمده است و ليکن ما در اينجا تنها برخي از کلمات نسبتا طويل آن حضرت که در آن نامه از زبان حضرت فاطمه (ع) نقل شده را در کنار هم قرار داده و آورده ايم و اما ابتداي آن نامه بدين شرح است که عمر مي نويسد به در خانه علي رفتم تا او را براي بيعت کردن پيش ابي بکر ببرم و چون در را زدم....
فاطمه(ع) خارج شده و از پشت در اين کلمات را ايراد کردند. اي دروغ گويان گمراه چه مي گوئيد و چه مي خواهيد اي عمر آيا از خداوند نمي ترسي که اين چنين وحشيانه و با زور به خانه ام ( که جبرئيل بدون اذن بر آن وارد نمي شود) وارد مي شوي و آيا با (خشم و سياهت که) حزب شيطان (هستند) مرا مي ترساني مگر نمي داني که حزب شيطان ضعيف و ناتوان است.
واي بر تو اي عمر اين چه جرات و جسارتي است که بر خدا و رسول خدا نشان دادي آيا مي خواهي نسل پيامبر را نابود کني و نور او را خاموش سازي و آيا نمي داني که اين چراغ را خداوند متعال بر افروخته است و کسي نمي تواند آنرا خاموش سازد.
اي عمر؟ اين طغيان و سرکشي تر است که اين چنين مرا به ميان کوچه کشانده و مجبور مي سازد که حجت را بر تو و بر ياران گمراه تو تمام کنم.
اي پسر خطاب بدان که اگر اکراه نداشتم که عده اي بي گناه به بلاي تو بسوزند هر آينه خداوند را سوگندي مي دادم که به سرعت بلايي بر شما نازل مي کرد و همه تان را هلاک مي ساخت.
در ادامه نامه عمر مي نويسد سپس دستان فاطمه را که دستگيره در را گرفته بود و مانع باز شدن آن مي شد با تازيانه به شدت کوبيدم و آنگاه صداي گريه و فرياد او آن چنان از پشت در بلند شد که دلم را اندکي نرم و منصرف کرد ولي چون کينه علي و کيد محمد را دوباره به ياد انداختم (اهميت ندادم و) چنان در را با لگد کوبيدم که پهلو و شکمش با در يکي شد و فرياد زد اي پدر، اي رسول خدا شاهد باش که چگونه با حبيبه و دخترت رفتار مي کنند اي فضه، بگير مرا، به خدا که محسنم کشته شد و در خبري ديگر خود حضرت فاطمه (ع) آن مصيبت عظمي و تاريخي را اين چنين شرح مي دهد که
آنها هيزم خشک و زود مشتعل بر دور خانه ام چيدند و سپس آتش آوردند تا ما و خانه ما را يکجا به سوزانند و من در پشت در ايستادم و آنها را به خدا و پدرم رسول خدا (ص) سوگند دادم تا شايد دست بر داشته و يا احيانا عده اي از مردم به ياري ما بشتابند ولي عمر تازيانه را از دست قنفذ غلام ابي بکر گرفته و چنان بر مچ دستانم کوبيد که دستانم زخمي و جويده شدند و سپس آن چنان با لگد به در کوبيد که در به شدت به صورت من که حامله بودم برخورد کرد و من با صورت به زمين افتادم آنگاه شعله هاي آتش بالا آمده و صورتم را سوزاندند و در همان حال عمر چنان سيلي بر صورتم زد که بند گوشواره ام باز شد و بر زمين افتاد و پس از آن لشگر او چنان وحشيانه و با زور به خانه من هجوم آوردند که مرا در پشت در له ساختند و من محسنم را در پشت در سقط کردم.
.....................................................
چهار فضيلت از فضائل علي بن ابيطالب (ع)
يک: آنکه پيامبر اکرم(ص) دخترش فاطمه زهرا (س) را به علي بن ابيطالب (ع) داد و آن حضرت پنج فرزند براي حضرت علي و رسول اکرم (ص) آورد يعني نسل رسول اکرم (ص) از آنها به وجود آمد و اينکه اگر علي (ع) نبود از آدم تا قيامت همسري که لياقت ازدواج با فاطمه (ع) را داشته باشد يافت نمي شد اين به آن معني است که علي بن ابيطالب (ع) مقام و عظمتش از حضرت ابراهيم و حضرت موسي به مراتب بالاتر است.
دوم:آنکه پيغمبر اکرم (ص) دستور فرمود در هاي تمام خانه هائي که به مسجد باز مي شد ببندند مگر درب خانه علي بن ابيطالب (ع) را و آن به اين معني است که هيچ يک از اصحاب پيغمبر اکرم (ع) به عظمت و مقام علي بن ابيطالب (ع) نمي رسد و او تنها همدوش پيغمبر اکرم (ص) است
سوم:در جنگ خيبر پيامبر اکرم (ص) فرمود. فردا راية و پرچم را به دست کسي مي دهم که خدا و پيامبر او را دوست دارند و او هم خدا و پيغمبر را دوست مي دارد آن وقت پرچم را به علي بن ابي طالب (ع) داد.
چهارم:آنکه پيامبر اکرم (ص) از جانب خداي تعالي دستور فرمود که هر کس مي خواهد با پيامبر اکرم (ص) در خلوت حرف بزند و با او ملاقات کند بايد قبل از ورود و ملاقات با آن حضرت صدقه بدهد هيچ کس جزء علي بن ابيطالب (ع) اين کار را نکرد و مردم در اينجا به غير از علي بن ابيطالب (ع) بسيار بد امتحان دادند.
زرندي حنفي در كتاب نظم در السمطين ص 113 نقل مي كند كه پيامبر اكرم (ص) به علي بن ابيطالب (ع) فرمودند:
اي علي به تو سه چيز داده شده که به احدي حتي به من داده نشده است يکي آنکه تو داماد مني ولي من اين گونه ( يعني داماد پيغمبر (ص) نيستم و اين چنين پدر زني ندارم و به تو زني مثل فاطمه صديقه (ع) دختر من عنايت شده ولي به من مثل او زني عنايت نشده است.
و به تو پسراني از صلب خودت مثل حسن و حسين (ع) عنايت شده ولي از صلب من مثل آنها به من داده نشده است در عين حال شما از من هستيد و من از شمايم
توضح آنکه اگر چه حضرت امام حسن و امام حسين (ع) فرزندان پيغمبرند ولي چون فرزندان بلاواسطه آن حضرت نيستند و در مقابل فرزندان بلاواسطه علي بن ابيطالب (ع) اند خود امتيازي است که رسول خدا (ص) به آن ها اشاره مي فرمايند.
.............................................................
خصوصيات رسول اکرم (ص)
امام باقر (ع)فرمودند:در رسول اکرم (ص) سه خصوصيت وجود داشت که در هيچ کس نبود
اول:سايه اي نداشت (يعني وقتي در آفتاب راه مي رفت سايه نداشت )
دوم:از جايي عبور نمي فرمود مگر آنکه تا دو روز بوي عطر آنحضرت از آنجا به مشام مردم مي رسيد
سوم: به هيچ سنگ ودرختي عبور نمي فرمود مگر آنکه برايش سجده تعظيم (مناسب حال خود ) مي کردند.
اللهم صل علي محمد وآل محمد وعجل فرجهم
..............................................................
در کتاب ، در پرتو ولايت ص۲۹
(عبادت بدون محبت بي اثر است)
ابن امامه باهلي نقل مي کند که پيغمبر (ص) چنين فرمود:
و لوء ان عبدا الله...اگر بنده اي از بندگان ، خدا را عبادت کند و بهترين مرکز روي زمين را هم براي عبادت انتخاب کند يعني کنار خانه خدا بين صفا و مروه چقدر و چند سال عبادت کند الف عام هزار سال خدا را عبادت بکند سپس هزار سال ديگر خدا را عبادت بکند سپس هزار سال ديگر خدا را عبادت بکند يعني سه هزار سال در کنار خانه خدا بين صفا و مروه عبادت بکند يعني آن قدر عبادت بکند که از کثرت عبادت مثل يک درخت فرتوت از کار افتاده کهنسالي بشود که در حال پوسيدگي است اما محبت ما خاندان اهل بيت عصمت و طهارت (ع) را درک نکند به خاندان من محبت نداشته باشد و علاقه نشان نده خداوند او را با دماغ و صورت به جهنم و آتش مي افکند. اين نکته را ياد آوري کنم که در کتابهاي اهل سنت و شيعه روايات زيادي در باره دوستي خاندان اهل بيت آمده است.
در ص ۳۹ همين کتاب آمده که :پيامبر (ص) مي فرمايد چهار تا طايفه و دسته از امتانم را در فرداي قيامت شفاعت مي کنم. اين ها کيستند؟ ولو اينکه با گناهان همه اهل دنيا بيايند. اول: مردي که ذريه مرا ياري کند دوم: مردي که در تنگ دستي به اهل بيت من و به ذريه من کمک مالي بکند سوم:بايد در بين مردم بگويد بايد تبليغ کند بايد حمايت کند اين حمايت را بايد در ميان جامعه هم با زبان هم با قلب نشان بدهد.چهارم:مردي که در بر آوردن احتياجات ذريه من آن هنگامي را که مردم جامعه آنها را طرد کرده و رها کرده اند در آن موقعيت به ذريه من کمک و ياري بکند.
دشمنان ائمه در کتاب خدا و طاغوت از زبان امام صادق (ع)
امام صادق (ع) مي فرمايند:که دشمنان ما در کتاب خدا يعني قرآن اينها هستند. فحشاء و منکرات اينها دشمنان ما هستند آن کسي که دنبال فحشاء و منکرات است نمي تواند جزء محبان اهل بيت پيغمبر (ص) باشد امام صادق (ع) مي فرمايند .اينها نمي توانند از دوستان ما باشند بر عکس اينها دشمنان ما هستند بغي را در روايات دو معنا کرده اند يکي ظلم و ستم به ديگران و معني ديگرش يعني کسي که به جنگ خدا رفته است البته به يک معنا آن کسي که به انسانهاي ديگر ظلم مي کند آن هم در واقع به جنگ خدا مي رود اما معني اصطلاحيش در روايات اين است آن کسي که از قانون خدا سر پيچي مي کند و يا عليه قانون خدا و حکومت حق قدم بر مي دارد او انسان ياغي است امام صادق(ع) مي فرمايند:آنها دشمن ما هستند يعني بت ها بحث روي اين جمله آخر است از بيان آقا امام صادق (ع) چنين استفاده مي شود يعني آنها که مي خواهند جزء محبان و دوستان ما باشند بايد اين اوصاف را نداشته باشند دنبال فحشاء و منکرات نروند دنبال بت و بت پرستي و انحراف فکري نباشند و طاغوت را تکفير کنند و در واقع تکفير طاغوت به معني دوري از دشمنان اهل بيت عصمت و طهارت (ع) است.
حب اهل بيت انسان را در چندين مورد کمک مي کند
در همين رابطه به اين روايت توجه کنيد
روايت از عمروبن ثابت است که از جابر نقل مي کند . جابر يکي از صحابه خاص خاتم انبياء محمد مصطفي (ص) است که او هم از رسول خدا نقل مي کند . مردم محبت به من و اهل بيت من در هفت مورد جبران مي شود که همه آن هفت موضع وحشت ناک است.
اول:هنگام جان دادن دوم:شب اول قبر هنگام بازرسي و هنگام سوالي که مامورين الهي مي کنند سوم: هنگام قيامت چهارم:موقعي که نامه اعمالتان را به دستتان مي دهند. پنجم:موقعي که شما را پاي ترازو براي بررسي اعمال مي برند ششم:در پاي ميزان و ترازو هفتم:هنگام عبور از پل صراط آخرين مرحله که بايد از آنجا بگذريد که بعد از آن بهشت است يعني دگر بعد از آن مشکل نيست پيامبر فرمود: اگر به من و به اهل بيت من علاقه نشان بدهيد مادر اين هفت موضع به داد تان خواهيم رسيد.
محبت به اهل بيت موجب بهره مندي از شفاعت است
پيغمبر (ص) فرمودند:چهار طايفه اند که من آنها را در قيامت شفاعت مي کنم و افراديکه گناهان آنها به قدري سنگين و عظيم باشد که از هر گناهي که شما تصور بکنيد در زمين از آن سنگين تر و عظيم تر از گناهان همه اهل زمين باشد ممکن است اين سوال براي عزيزان پيش بيايد که چطور يک کسي با آن همه سنگيني گناه آن وقت شفاعت رسول خدا به او برسد.جوابش اين است که يکي از اثرات محبت به اهل بيت پيامبر و امامت و ولايت اين است که در همين دنيا گناهان انسان را حبط مي کند و از بين ميبرد وقتي آن محبت آمد و اين گناهان از بين رفت اين لياقت در فرد پيدا مي شود که پيغمبر از او شفاعت کند کما اينکه بعضي از گناهان بعضي از کارهاي نيک انسان را حبط مي کنند و از بين مي برند. اينجا هم چنين است اين عمل نيک و شايسته يعني همان رابطه و محبت گناه را حبط کرده و از بين مي برد.
اما اين چهار دسته
اول:ياور و حامي اهل بيت من باشد. آنهايي که در اين دنيا از اهل بيت من حمايت کرده اند دوم:البته دايره اين روايت يک مقداري وسيع است ذريه پيغمبر (ص) را هم شامل مي شود. سيدي از سلاله پاک پيغمبر و او چهارده قرن و يا ده ميليون سال با پيغمبر (ص) فاصله داشته باشد چون از نسل پيغمبر (ص) و ذريه حضرت فاطمه (ع) و علي است رسول خدا مي فرمايد که اگر اينها در جامعه مشکلي پیدا کرده اند مضطر و گرفتار شدند احتیاجی پیدا کرده اند و احتیاجات ذریه و اهل بیت من را بر آورده کنند توصیه می کنم به این نکته عنایت کنید. سادات و بنی الزهرا را هر جا دیدید احترامشان را نگه دارید.
سوم:اهل بیت مرا واقعا دوست بدارد هم به زبان دوست بدارد و هم از روی قلب یعنی ظاهرا اطهار محبت می کنیم اما قلب ما با دیگری است بر عکس بعضی از ما در دلمان این خانواده را دوست می داریم قلبا محبت و علاقه داریم اما در عمل که می رسد دفاع نمی کنیم آنجائی که نیاز دارد محبت قلبیمان را بروز دهیم و عملا در اجتماع از ولایت دفاع بکنیم حمایت و دفاع نمی کنیم صرف محبت خدا در قلب و صرف ایمان قلبی به خدا کافی نیست بلکه این ایمان قلبی باید در زبانت جاری شود صرف اینکه من مسلمانم کافی نیست باید خودت را در عمل نشان بدهی
چهارم:با دست و جان و وجودت از خاندان ولایت و امامت دفاع کنی حضرت امام هشتم (ع) از پدران گرامیش و آن عزیزان از رسوا خدا (ص) نقل می کنند که پیغمبر (ص) فرمود. اول چیزی که در فردای قیامت امتان من سوال می شوند محبت به اهل بیت من است
یک:اولین صفت و خصلتی که باید در انسان مؤمن وجود داشته باشد سنت و روش پروردگار است دو:دو مین صفت سّنت و روش پیامبر گرامی اسلام است سوم: سومین صفت که باید در انسان مؤمن جلوه کند و خودش را نشان بدهد سنت و روشی است که باید از ناحیه اهل بیت پیامبر (ص) داشته باشد یعنی هرمؤمن لااقل این سه صفت باید در وجودش باشد یک روش از طرف خدا روش دوم از طرف پیغمبر و روش سوم از ناحیه علی و یازده فرزند علی(ع)
حالا این ها چیست امام هشتم (ع) می فرماید:
آن نشانه ای که باید از طرف خداوند در بندۀ مؤمن خدا باشد آن نگهداری اسرار مردم است و امّا روش پیغمبر آن این است که با انسانها ی جامعه با کسانی که معاشرت دارید و مرتبط هستید به مدارا رفتار کنید. امام هشتم (ع) می فرماید: روش پیغمبر این بود که با مردم مدارا می کرد یعنی سخت گیر نبود اگر می خواهی الگوی پیغمبر در تو باشد پس تو هم با مردم مدارا کن. مدارا نکردن و بی انصافی در معامله با مردم علامت این است که رابطه انسان با پیغمبر قطع شده است در بر خوردهای اجتماعی مواظب با شید دلهای برادران و خواهران ایمانی تان را به درد نیاورید اما آن صفتی که مؤ من باید از علی و یازده فرزند علی (ع) و زنان اجتماع باید از زهرا (ص) به عنوان نمونه در وجودشان داشته باشد این است که باید در سختی ها و مشکلات و در گرفتاریها صبر و استقامت را پیشه کنید هرگز بی صبری و سستی نکنید.
.................................................................
پيامبراكرم(ص) در كلام بزرگان
پيامبر در کلام امام خميني (ره)
آن بزرگوار ولادت پيامبر (ص) را ولادت خيرات و برکات و کوبيدن ظلم و خاموش شدن بتکدهها و آتشکدهها ميشمارد. و گسترش توحيد و عدل در عالم را به واسطه پيامبر (ص) ميداند.
امام درباره منزلت اجتماعي پيامبر (ص) ميفرمايد: ايشان از ميان مستضعفان برخاست و از طبقه سه، و از توده بود. ايشان شباني کرده بود، ولي به سبب ذاتي که داشت، خداوند او را انتخاب کرد.
در نگاه امام راحل (ره) پيامبر (ص) عابدي مقيد به نماز، خيرخواه مردم، فروتن و خوش اخلاق و زاهد بود:
به قدري رياضت کشيد و قيام براي حق کرد که قدمهايش ورم کرد و از سوي خدا آيه (ماانزلنا عليک القرآن لتشقي) نازل گشت.
جبرئيل کليد خزائن ارض را براي ايشان آورد، ولي آن حضرت تواضع کرد و فقر را فخر خود دانست.
از بعضي از همسران رسول خدا نقل شده است: رسول الله (ص) با ما صحبت ميکرد و ما با او صحبت ميکرديم چون وقت نماز ميشد، گويي او ما را نميشناخت و ما او را نميشناختيم؛ زيرا به خدا اشتغال پيدا ميکرد.
ايشان وقتي کفار را ملاحظه ميکرد مسلمان نميشوند، غصه ميخورد.
ميخواست همه به عالم نور برسند و مبعوث شده بود براي اين که هياهوهايي را که در دنيا براي رسيدن به قدرت هست، از بين ببرد و خداخواهي در مردم ايجاد کند.
پيغمبر اکرم خدمتگزار مردم بود. با آن که مقامش آن گونه بود، ولي خدمتگزار بود و خدمت ميکرد. پيغمبر اکرم، که شخص اول و بنيانگذار اسلام و هدايت مردم بود، آيا هيچ وقت سلطه جو بود؟ با همين اشخاصي که رفقايش بودند، همه با هم دور هم مينشستند. سياه و سفيد مطرح نبود.
از طريق عامه منقول است که پيغمبر خدا (ص) وقتي غضب ميفرمود اگر ايستاده بود، مينشست؛ و اگر نشسته بود، به پشت ميخوابيد، غضبش ساکن ميشد. در صورتي که محارم الهي هتک ميشد، ياري ميجست و فقط براي خدا غضب مينمود.
اما شيوه امامان عليهم السلام و اولياي خدا و انبيا را حسن معاشرت و رفتار انساني و الهي ميداند و ميفرمايد: آنها خود را خدمتگزار مردم ميديدند و کارهايي را که بايد انجام دهند، با حسن رفتار انجام ميدادند.
پيامبر در کلام آنيه بسانت
غيرممکن است کسي زندگي و شخصيت پيامبر بزرگ را مطالعه کند و او را تکريم نکند. کسي که يکي از بزرگترين پيامبران خداست... من هرچه زندگي پيامبر را بيشتر مطالعه ميکنم، احساس تمجيد و تکريم من نسبت به او شکل جديدتري ميگيرد و احساس جديدي از بزرگي اين استاد بزرگ عرب به من دست ميدهد.
پيامبر در کلام پير سيمون لاپلاس
گرچه ما به اديان آسماني عقيده نداريم ولي آيين حضرت محمد (ص) و تعاليم او دو نمونه اجتماعي براي زندگي بشريت است؛ بنابراين اعتراف ميکنيم که ظهور دين او و احکام خردمندانهاش بزرگ و با ارزش ميباشد و به همين جهت از پذيرش تعاليم حضرت محمد بينياز نيستيم.
پيامبر در کلام جواهر لعل نهرو
مذهبي که پيامبر اسلام تبليغ ميکرد به واسطه سادگي و راستي و درستي آن و دارا بودن طعم دموکراسي و برابري، مورد استقبال تودههاي کشورهاي مجاور شد.
پيامبر در کلام سر پرسي سايکس
عقيده شخصي من اين است که {حضرت} محمد (ص) در ميام مشاهير عالم بزرگترين انساني است که با يک مرام عالي تمام هم خود را مصروف اين داشت که شرک و بت پرستي را از ريشه منهدم ساخته و به جاي آن افکار بلند اسلام را برقرار سازد و اين خدمت وافر و نماياني که از اين راه به نوع بشر نموده خدمتي است که من آن را ستايش نموده و سر تعظيم فرود ميآورم.
پيامبر در کلام کارل مارکس
محمد (ص) مردي بود که از ميان مردمي بت پرست با اراده آهنين برخاست و آنان را به يگانه پرستي دعوت کرد و در دلهاي ايشان جاوداني روح و روان را بکاشت. بنابراين او را نه تنها بايد در رديف مردان بزرگ و برجسته تاريخ شمرد بلکه سزاوار است که به پيامبري او اعتراف کنيم و از دل و جان بگوييم که او پيامبر خدا بوده است.
پيامبر در کلام لورانسيا دالبري
محمد صلي الله علي و آله، بزرگ و پيشواي حکومت اسلامي و همواره مراقب آسايش و آزادي ملت خود بوده و کساني را که مرتکب جنايت ميشدند، مجازات ميکرد. اين پيغمبر، دعوت به پرستش خداي يگانه و دين يگانگي را ترويج ميکرد و در دعوت به اين دين، لطف و مهرباني را حتي با دشمنان، مراعات ميکرد. در اين شخصيت، دو صفت از بهترين و عاليترين صفات بشري وجود داشت و آن دو، عدل و رحمت ميباشند.
پيامبر در کلام مهاتما گاندي
حيات شخص پيامبر اسلام بنوبه خود نشانه و سر مشق بارزي براي رد فلسفه عنف و اجبار در امر مذهب ميباشد.
پيامبر در کلام آلفونس دولامارتين
اگر بزرگي هدف، کمي وسايل و عظمت نتيجه را براي يک نابغه بشري مقياس بگيريم در تاريخ نظيري مانند حضرت محمد (ص) نميتوان يافت، وي در ثلث اراضي مسکوني امپراطوريها، ارتشها، قوانين، خاندانها و تودههاي عظيم بشري را به حرکت درآورد، بيشتر و با عظمتتر از آن اين است که عقلها، انديشهها، عقيدهها و روانها را به نهضت درآورد.
هيچ فردي داوطلبانه يا از روي اجبار هدفي عاليتر از هدف پيامبر اسلام نداشته است زيرا دين اسلام موجب از بين بردن موهوم پرستي گرديده است، همان موهوم پرستي که بين خدا و مخلوقش به وجود آمده بود و همچنين باعث نزديک کردن انسان به خدا و توسعه عقيده معقول خداپرستي ميباشد و در ميان آن همه هرج و مرج و بينظمي و اغتشاش بت پرستان و معتقدين به خدايان متعدد، اسلام تنها فکر منطقي ميباشد.
هيچ پيامبري نتوانسته است مانند پيامبر اسلام انقلابي آنچنان مقدس و طولاني و پر اهميت در آن مدت خيلي کم به مرحله عمل درآورد زيرا هنوز دو قرن از آغاز کار پيامبر اسلام نگذشته بود که دين او نضج گرفت و اول بار در سه ناحيه عربستان و سپس در سايه کلمه توحيد سواحل رود سيحون و هند غربي دو مصر و حبشه و تمام آفريقاي شمالي و بيشتر جزاير مديترانه و قسمتي از خاک فرانسه و قسمت عمده سرزمين اسپانيا گسترش يافت.
پيامبر در کلام ادوارد مونته
محمد صليالله عليه و آله پيغمبري بود که به همان معني که قدماي بنياسراييل ميگويند، او ازيک عقيده خالص ـ که هيچ بستگي با بت پرستي نداشت ـ دفاع کرد تمام سعي و کوشش اين مرد، براي نجات ملتش از يک دين بيمعني و بياعتبار بود او ميخواست آنها را از منجلاب فساد اخلاق، پستي عادات و فساد عقيده، نجات دهد، بنابراين، ممکن نيست در راستي اخلاق و شور خداپرستي که سراسر وجودش را فراگرفته بود، شک کرد.
پيامبر در کلام بروکلمان
قطعاً خود محمد صليالله عليه و آله، نيز از قدرشناسي و ستايش قريش از اقدام او و احترامي که نسبت به او روا داشتهاند، به خود باليده است و اين داوري او، از وقوع جنگ جلوگيري کرد و اين نشان ميدهد که خداوند او را براي کار بسيار بزرگي برگزيده است، به خصوص که مورخان معتقدند که محمد صليالله علي و آله در اخلاق نيک، راستي گفتار، امانت، بخشش، نيکي منظر و فروتني در ميان قوم خود، ممتاز بود و در نزد مردم مکه، ملقب به امين شده بود و از فرط اطمينان و اعتمادي که به او داشتند، اموال خود را نزد او به امانت ميگذاشتند. محمد صليالله علي و آله هرگز به استعمال مسکرات نپرداخت و در جشنها و اعيادي که براي بتها گرفته ميشد، حاضر نشد و از دسترنج خود زندگي ميکرد؛ زيرا از پدر، ارثي به او نرسيده بود و چون با خديجه آشنا شد، با اموال او تجارب مينمود.
پيامبر در کلام تولستوي
لئوتولستوي (1910-1828) نويسنده مشهور روسي در کتاب خود به نام محمد {صلي الله عليه و آله و سلم} ميگويد: جاي هيچگونه شبهه و ترديد نيست که پيامبر اسلام از بزرگان مصلحين دنيا است، آن هم مصلحي که به جامعه بشريت خدمات شاياني کرده است و اين فخر و مباهات براي او بس است که يک ملت خون ريز و وحشي را از چنگال اهريمنان عادات زشت و شنيع برهانيد و راه ترقي را بر روي آنان باز کرد و حال آن که هر مرد عادي نميتواند به چنين کار شگرفي اقدام کند و نتيجه بگيرد.
بنابراين شخص شخيص پيامبر اسلام، سزاوار همه گونه احترام و اکرام ميباشد شرعيت پيامبر اسلام به علت توافق آن باعقل و حکمت در آينده عالم گير خواهد شد.
پيامبر در کلام توماس کارلايل
دشمنان اگر به نظر حقيقت بنگرند خواهند فهميد در نفس اين مرد بزرگ افکاري فوق طمع و دنيوي و جاه و سلطنت بوده است.
پيامبر در کلام رينولد الين نيکلسون
با ظهور {حضرت} محمد {صلي الله عليه و آله و سلم} پرده نفوذ ناپذير ظلمت آن عهد ناگهان کنار زده شد و مردم جزيره العرب، اساس محکم سنن تاريخي پيدا کردند.
پيامبر در کلام سرفلکد
عقل محمد صليالله عليه و آله از عقول بزرگ و بيمانندي بود که زمانه کمتر آنها را به وجود ميآورد و با همان عقل بزرگ بود که محمد صلي الله عليه و آله از امور، اطلاع کامل داشت و با يک نظر سطحي، به کنه امور پي ميبرد و تشخيص ميداد. در معاملات خصوصي، گذشت ،عدل و انصاف بينظيري داشت و با دوست و آشنا، فقير و غني و ضعيف و قوي، با مساوات رفتار ميکرد.
پيامبر در کلام گوستاولوبون
اضافه بر آنچه گفته شد طبق گفته تاريخ نويسان عرب حضرت محمد (ص) بسيار خوددار و متفکر، کم حرف، احتياط کار، خوش قلب در رفتار و کردار خود بسيار مراقب ادب و پاکيزگي خويش بود تا پس از اين که به ثروت و اقتدار نيز رسيد هيچگاه کارهاي خود را به ديگري واگذار نکرد.
او مردي بود بردبار در برابر سختيها و دشواريها خوددار و متحمل، داراي همتي بلند و در برخوردها مهربان و خوشرو بود يکي از خدمت گذارانش نقل ميکند که هجده سال تمام خدمت او ارا انجام ميداد و در طول اين مدت هيچگاه سخن تند يا کردار ملال آوري حتي براي تنبيه کردن من نيز از او نديدم، حضرت محمد (ص) جنگ جويي دلاور و ماهر در فنون جنگي بود اگر احساس خطري مينمود فرار نميکرد و بدون جهت نيز خود را به مهلکه نميانداخت.
پيامبر در کلام لوئي توماس
کمتر خانوادهاي در عربستان ديده ميشود که نام يکي از فرزندان خود را «محمد» نگذارد و اصولاً انتشار اين نام در عالم، بيشتر از انتشار نام پطرس و يوحناست. محمد صليالله عليه و آله، پيغمبر عرب، اول کسي بود که وحدت ملي عرب را عملي کرد و آن قبايل را در زير يک پرچم گردآورد و هنگامي که ظهور نمود، نه تنها عربستان، بلکه جهان، محتاج به ظهورش بود. او با قوه و اعمال نفوذ، وحدت عرب را ايجاد نکرد؛ بلکه بر اثر کلام شيرين و اخلاق نيک خود، قلوب اين قوم را تسخير کرد تا آنان از روي ميل از او پيروي کرده، به گفتههايش ايمان آوردند. حقاً ميتوان گفت که فرزند مکه صفايي داشت که در ساير پيغمبران يافت نميشد. در او نيرويي بود که با آن، مياندلهاي متفرق، ايجاد اتئلاف ميکرد و به طوري آنها را متحد ميکرد که در پندار و احساس، در حکم يک دل بودند.
پيامبر در کلام ليک
يکي از تعالم بيمانندي که اين پيغمبر بزرگوار به مردم داد و خدمت قابل تقديري که به بشريت نمود، تحريم موادالکلي است که به واسطه آن، در مدت چهارده قرن، هزاران ميليون انسان را از اين سم کشنده، نجات داد و همين دستور، يکي از معجزات دين محمد صلي الله عليه و آله است؛ زيرا که ما به چشم خود ديديم که آمريکا براي تحريم الکل، چه کوششهاي بيهودهاي نمود و نتيجه نگرفت؛ اما محمد صلي الله عليه و آله، با آن نفوذ معنوي و قوه ادبي، توانست پيروان خود را از نوشيدن اين مايع مهلک باز دارد.
پيامبر در کلام مستر هوبرت ويل
محمد، ششصد سال پس از مسيح ظهور کرد و با نيروي خدايي که داشت توانست تمام اوهام را برطرف سازد و بت پرستي را براندازد و چون مردي درست کردار، راستگو و بيآلايش بود، مردم به او لقب امين داده بودند. لهجه صادق و عزم استواري داشت و با همين مزايا، توانست گمراهان را به راه راست هدايت کند.
پيامبر در کلام مسترجون دي فينرات انگليسي
محمد از بزرگترين خيرخواهان بشر است و ظهور او، نشانه يکي از عاليترين عقول ميباشد. اگر آسيا بخواهد به فرزندان خود افتخار کند، سزاوار است که به اين رادمرد بزرگ و بيمانند، افتخار نمايند؛ البته يکي از ظلمهاي بزرگ است، اگر بخواهيم حق اين مرد بزرگ را ادا نکنيم؛ زيرا اين همان شخصي است که در هنگام ظهورش، عرب در درجهاي از انحطاط و توحش بوده که بر ما مخفي نيست و باز ميبينيم که پس از بعثت او، بر اثر انواري که ديانت اسلام در کساني که آن را با ميل پذيرفتند، افروخت، چگونه اوضاع آن سامان، منقلب و دگرگون شد؛ به همين جهت است که شک در بعثت محمد صلي الله عليه و آله را شک در قدرت خداوندي که شامل تمام جهان و جهانيان است، بايد دانست.
پيامبر در کلام مسيو بارتلمي سن هيليارد
محمد صلي الله علي و آله در دوره خود، باهوشترين عرب و پرهيزگارترين و متدينترين آنان، پر حوصله و بردبارتر از همه و نسبت به دشمنان از همه مهربانتر و خوشرفتارتر بود و بر پايه آن، امپراتوري عظيم و بيمانند اسلامي را برپا کرد که ناشي از تفوق اين پيغمبر، بر رجال آن عصر بود و بس؛ اما ديني که او آورد و مردم را به آن دعوت نمود، يک خير و برکت بزرگ بود و از اين رو، عموم ملل به او گرويدند و از آن بهرهمند شدند.
پيامبر در کلام هانري ماسه
اگر درباره پيغمبر اسلام يک بحث اجمالي نماييم، شخصيتي که همواره متفکر و در انديشه است، با نفسي که باطنش مملو از غم و اندوه باشد، در برابر ما مجسم ميشود؛ اما مدارکي که از او در دست است، شخصي را در برابر ما ميآورد که معتقد به خداي يگانه و زندگاني اخروي است و از صفات برجستهاش، مهرباني بيشائبه، عزم، اراده و اعتقاد است؛ علاوه بر اين، مردي است حاکم، اداره کننده، سياسي، جنگي و با وجود اين، قاهر و آشوب طلب نبوده، برعکس، هميشه طالب صلح و آرامش بوده است.
پيامبر در کلام هيوستن اسميت
پيامبر در دنياي اسلام، بستر ظهور و تجلي وجود مطلق در زندگي بشر است. پيامبر الگويي الهي و آسماني است که عقل و اراده مسلمانان را متوجه خود ميسازد. مسلمانان پيامبر را دوست ميدارند و ميکوشند از او در کوچکترين جزييات زندگي روزمره پيروي کنند. در خصوص عقل هم بايد گفت که پيامبر نمايانگر لوگوس (يا عقل) متعالي است. هنگامي که مسيح ميگويد: هيچ انساني به نزد پدر (خداوند) راه نمييابد جز به واسطه من اين نيز لوگوس است که سخن ميگويد. در نزد مسيحيان اين کلمه کلي تقريباً برابر با عيساي ناصري است. براي مسلمانان اين کلمه کلي و وحياني عبارت از قرآن است که به واسطه پيامبر اسلام ابلاغ شده است. محمد وجود مطلق و خود وحي نيست اما وجود مطلق حقاً و به و طور متمايز خودش را از طريق او متجلي ميسازد.
پيامبر در کلام ولتر
سال 1763 ميلادي در تاريخ افکار ولتر نقطه عطفي بود. در اين سال بود که سرانجام تصوير جديدي از حضرت محمد (ص) و پيروانش در ذهن او ترسيم شد، قضاوت او نيز درباره شخص پيامبر اسلام (ص) که هميشه مورد عنادش بود تغيير کرد و آنگاه که حقييقت را بازيافت درباره آن حضرت گفت: محمد (ص) بيگمان مردي بسياري بزرگ بود و مردان بزرگي نيز در دامن فضل و کمال خود پرورش داد. قانون گذاري خردمند، جهانگشايي توانا، فرمانروايي دادگستر، پيامبري پرهيزگار بود و بزرگترين انقلابهاي روي زمين را پديد آورد.
ولتر در سال 1776 ميلادي به ياد نمايشنامه فناتيسم، نخستين اثر ضد اسلامياش، آخرين سخن خود را بر زبان آورد که: «من در حق محمد (ص) بسيار بد کردم» و چون برداشتهاي اوليه او از اسلام تحت تاثير نوشتههاي مغرضانه مسيحيان بود از روي خشم ميگفت «همه کتابهايي را که تاکنون مسيحيان درباره مسلمانان نوشتهاند بايد بر آتش افکند.»